Y
صبح اول وقت ساعت ۱۱.۵ سالک جوان از خواب بیدارشد. چند روزی می شد که ریش و سبیلش را قیچی نکرده بود. داخل غلاف شمشیر را گشت به جز یک مشت تجهیزات الکترونیکی چیزی پیدا نکرد. گوشه ی شمشیر رو تیز کرد و با ماژیک روش نوشت NACET و شروع کرد به تراشیدن صورتش. خون همه جای صورتش رو فرا گرفته بود. تمام صفحات کتاب رو دنبال اینکه الان باید چکار بکند را گشت چیزی پیدا نکرد. ظاهرن کتابهای استاد برنامه ی خاصی برای خون نداشت. با خودش فکر کرد: لابد در این نیز حکمتی نهفته است. گوشی خود را از غلاف شمشیر بیرون کشید و شماره استاد را گرفت: دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد. خرگوشی زیر درخت کاج از خنده روده بر شده بود و پاهاش رو به شکل Y داده بود بالا.
پ.ن: با تشکر از دوستم علیرضا که فرمودند آیکونهای یاهو ناقص است و فقط خنده و قهقهه دراز کش دارد و آمدند و خنده ی Y را برایمان کشف کردند و هم اکنون با این آیکون بسیار صفا می کنیم در مسنجر و دوستانش.