سالک جوان نگاهی به خرگوش انداخت و گفت: هی خرگوش، چيزي بگو دلم گرفته شديد. خرگوش به پهناي راه و گاه لبه هاي تيغ شكل گردنه نگاه مي كرد و چيزي نمي گفت.